محل تبلیغات شما

و این منم

که به گور خواهم برد این عشق را

شاید در همان فصل سرد تولدت

و اما در آستانه فصل سردیم

و نمی دانم آن شراب عشقت چند ساله بود 

که اینگونه با من کرد

و من مردی تنهایم که از کنار باغچه تنهایی هایم می گذرم 

انگار که من آن غنچه لاغر وسط باغچه ام 

که گویی هرگز گلش نخواهد شکفت

من به گور خواهم برد این عشق را 

و نمی دانم چرا هنوز شوق رسیدن دارم

و اما الان چند سال است که نخوابیده ام

با قلبی پاره پاره و پر از ترکش

خسته ام و خسته 

بی هیچ احساس دردی

باید بخوابم و سالها بخوابم

شاید در گور خواهم رسید به این عشق 

پس تیر آخر را به قلبم شلیک کن 

چون می خواهم به گور ببرم این عشق را

و من نمی توانم این شعر را تمام کنم

تو بیا این شعر را تمام کن

به گور خواهم برد این عشق را

آرزوی های کوچک حسرت های بزرگ

خواهم ,گور ,عشق ,نمی ,برد ,دانم ,گور خواهم ,به گور ,این عشق ,خواهم برد ,برد این

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها